خودم باخودم آشتی میکنم
خودم باخودم کنارساحل راه میروم
به روی خودم نمیاورم دست هایم ازگرمای دست توخالیست
باران میباردومن عاشق ترمیشوم
سیگاربرایت روشن میکنم ومیگذارم تاآخربسوزدشایدبیایی کنارم
خودم باخودم قهرمیکنم
خودم باخودم آشتی میکنم
تونمیدانی وقتی همه چیزمردی میشودیعنی چه این نبودن یعنی چه این تنهایی
باران میباردبازمن قدم زدنم ادامه دارد
چقدرخوب است حتی باخیالت قدم زدن زیرباران
بانو
سیدعلی ضیا